حلمادولماحلمادولما، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

حلما دولما

تولدت مبارک عزیزم

1394/12/10 21:14
نویسنده : بابا و مامان
510 بازدید
اشتراک گذاری

                     totalgifs.com aniversario gif gif 24.gif

             تولد تولد تولدت مبارک بیا شمع ها رو فوت کن که صد سال زنده باشی

                   پرنسسم تولدت ممممممببببببارک

دختر گلم بالاخره تونستم با کمک مامان جون و بابایی تولدت رو برگزار کنم خدایا شکرت دخترم یکساله شده مبارکه عزیز من

 نفس من بهترین ها رو برات می خوام چون خودت بهترینی

 

                                                 totalgifs.com aniversario gif gif 34.gif

دختر قشنگم باوجود این که شدیدا سرما خورده بودم و همه اصرار داشتن تولدت رو به بعد ماکول کنم ولی به هر سختی که بود نذاشتم از روز تولدت زیاد فاصله داشته باشه روز دقیق تولدت سه شنبه بود ولی مراسم جشن تولدت رو  روز جمعه گرفتیم تا مهمونامون راحتتر باشن بابایی بیشتر کارای خرید رو انجام میداد و من ومامان جون هم کار پخت و پز رو به عهده داشتیم شما هم در این مورد اساسی کمک کردین مرسی دختر قشنگم که همه چیزارو بهم میریختی 

تعداد مهمونامون نسبت به خونه نقلی که داشتیم زیاد بودن و من شدیدا استرس داشتم که نکنه تولدت خوب برگزار نشه ولی خدارو شکر همه چی عالی بود

روز پنجشنبه اوج ترافیک کاری  بود برامون . مجبور بودم تا ظهر برم اداره بعد اینکه رسیدم خونه با کمک مامان جون کارارو شروع کردیم البته یه مقدار از کارارو چهار شنبه انجام داده بودیم

عزیز تر از جانم، جونم برات بگه بابایی تا ساعت سه نصف شب فقط بادکنک  فوت می کرد بیچاره دستش تاول زده بود من و مامانی هم تا صبح بیدار بودیم و چشم رو هم نزاشتیم ولی هر سه مون با عشق کار میکردیم

صبح جمعه تا شما کوشولوی من بیدار شی من رفتم آرایشگاه و بعد من مامان جون رفت

چون به اکثرا مهمونامون گفته بودیم زود تشریف بیارن وقتمون خیلی کم بود من هول هولکی خودم آماده شدم تا بعد بیدار شدن پرنسس بهش برسم

زیباترین مورد تولدت این بود که لباس ست قرار بود بپوشیم وای خدای من چقدر شما جیگر شدی ناناز من قبل اومدن مهمونات یه چرت اساسی زدی و وقتی بیدار شدی با دیدن اون همه مهمون تو خونه منگ بودی  الهی مامان دورت بگرده عروسک مامان از خدا می خوام همیشه تنت سالم باشه و لبت خندون در ادامه عکسای تولدت رو هرچند زیاد نیست برات میزام آخه مامانی خیلی دست تنها بودم ونتونستم از لحظه لحظه مراسمت عکس بگیرم شماهم یه کوچولو مامانو اذیت کردی نمی دونم چرا همش گریه می کردی

       

 

                   قربون اون چشمای پف کردت بشم مامانم

                              اینم میز عصرونه تولد دخترگلم

 

و اینم ست مادرو دخملی که لکه های کیک روش ماندگارشد

خونه تکونی فردای روز تولد. دختر گلم اول از همه جورابای باباشو می خواد بشوره


حلما جون خسته از خونه تکونی داره تجدید قوا می کنه

 

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حلما دولما می باشد